شعر در مورد اسم آرش
شعر در مورد اسم آرش,شعر با اسم آرش,شعر با کلمه آرش,شعر با نام آرش,شعر درمورد اسم آرش,شعری در مورد اسم آرش,شعری با اسم آرش,شعری با کلمه آرش,شعری با نام آرش,شعری درمورد اسم آرش
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد اسم آرش برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
برف می بارید…، در کنار شعله آتش
قصه می گوید برای بچه های عمو نوروز
گفته بودم زندگی زیباست!
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
کودکانم!… داستان ما ز آرش بود
او به جان! خدمتگزار باغ آتش بود
شعر در مورد اسم آرش
روزگاری بود
روزگار تلخ و تاری بود
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
دشمنان بر جان ما چیره
شهر سیلی خورده هذیان داشت
بر زبان بس داستانهای پریشان داشت
شعر با اسم آرش
ترس بود و بالهای مرگ
سنگر آزادگان خاموش
خیمه گاه دشمنان پر جوش
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو
هیچ کس دستی به سوی کس نمی آورد
هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید
آسمان اشک ها پر بار…
شعر با کلمه آرش
مرزها را پرواز تیری می دهد سامان
گر به نزدیکی فرود اید
خانه هامان تنگ !
آرزومان کور !
ور بپرد دور
تا کجا ؟ تا چند ؟….
شعر با نام آرش
آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان ؟
… منم آ…رش…
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
منم آرش سپاهی مردی آزاده
به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
اینک آماده
مجوییدم نسب…
فرزند رنج وکار…
شعر درمورد اسم آرش
گریزان چون شهاب از شب
دلم را در میان دست می گیرم
و می افشارمش در چنگ
دل خلقی است در مشتم
امید مردمی خاموش هم پشتم
کمان کهکشان در دست
کمانداری کمانگیرم
شعری در مورد اسم آرش
شهاب تیز رو تیرم
درود ای واپسین صبح ای سحر بدرود…
که با آرش ترا این آخرین دیدار خواهد بود
به صبح راستین سوگند!
به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد…
شعری با اسم آرش
زمین می داند این را آسمان ها نیز
نه ترسی در سرم نه در دلم باک است…
درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش
نظر افکند آرش سوی شهر آرام
کودکان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
شعری با کلمه آرش
مادران غمگین کنار در
سرود بی کلامی با غمی جانکاه
کدامین نغمه می ریزد
کدام آهنگ ایا می تواند ساخت….
شعری با نام آرش
… آری آری جان خود در تیر کرد آرش
کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
به دیگر نیمروزی از پی آن روز
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
و آنجا را از آن پس
مرز ایرانشهر وتوران باز نامیدند….
شعری درمورد اسم آرش
«رهگذرهایی که شب در راه میمانند؛
نامِ آرش را پیاپی در دل کُهسار میخوانند،
و نیازِ خویش میخوانند.
با دهان سنگهای کوه،
آرش میدهد پاسخ؛
میکندشان از فراز و از نشیب جادهها آگاه،
میدهد امید.
مینماید راه…»
شعر در مورد اسم آرش
چو “آرش ” که بردی به فرسنگ تیر
چو پیروزگر “قارن” شیر گیر
شعر با اسم آرش
از آن زخم آن پهلو آتشی
که سامیش گرز است و ، تیر، آرشی
شعر با کلمه آرش
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
چو پیروزگر قارن شیرگیر
شعر با نام آرش
بزرگان که از تخم آرش بدند
سبکبار و جنگی و چابک بدند
شعر درمورد اسم آرش
از آن زخم آن پهلو آتشی
که سامیش گرزست و تیر آرشی
شعری در مورد اسم آرش
دو فرزند او هم گرفتار شد
برو تخمهٔ آرشی خوار شد
شعری با اسم آرش
جوان بیهنر سخت ناخوش بود
اگر چند فرزند آرش بود
شعری با کلمه آرش
من از تخمهٔ نامور آرشم
چو جنگ آورم آتش سرکشم
شعری با نام آرش
که بد شاه هنگام آرش بگوی
سرآید مگر بر من این گفت وگوی
بدو گفت بهرام کان گاه شاه
منوچهر بد با کلاه و سپاه
شعری درمورد اسم آرش
به مردی ز چنگ زمانه نجست
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
چو پیروزگر قارن شیرگیر
شعر در مورد اسم آرش
جوان بیهنر سخت ناخوش بود
اگر چند فرزند آرش بود.
شعر با اسم آرش
من از تخمهٔ نامور آرشم
چو جنگ آورم آتش سرکشم
شعر با کلمه آرش
منوچهر آرش نگهبانشان
گه نام جستن ، سپهدارشان
شعر با نام آرش
چو میلاد و چون آرش مرزبان
چو پیروز اسپ افکن از گرزبان
شعر درمورد اسم آرش
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبکسار و سرکش بدند
شعری در مورد اسم آرش
از آن خوانند آرش را کمانگیر
که از” رویان” به “مرو “انداخت یک تیر
شعری با اسم آرش
منوچهر آرش نگهدارشان
گه نام جستن سپهدارشان
شعری با کلمه آرش
سرم از راه شد، به راه آرش
دست من گیر و در پناه آرش
شعری با نام آرش
درع رستم به سنبل آراید
تیر آرش ز عبهر اندازد
شعری درمورد اسم آرش
برون آرش از خجلت رو سیاهی
الهی، الهی، الهی، الهی
شعر در مورد اسم آرش
گویند که بود تیر آرش
چون نیزه عادیان سنان کش
شعر با اسم آرش
برون آرش از دعوی همسری
کزین پایه دارا کند سروری
شعر با کلمه آرش
رخت ازان دایره بیرون آرش
نطق ازین قافیه موزون دارش
شعر با نام آرش
می گشاید از نظر تیر بلا
می کند آنچه که آرش کرده است
شعر درمورد اسم آرش
آرش اگر بدیدی تیر و کمانت را
نشناختی ز بیم تو ترکش ز دوکدان
شعری در مورد اسم آرش
خرد از دام تو بگریخته، باز آرش
هنر از نزد تو برخاسته، بنشانش
شعری با اسم آرش
نخستین چو کاووس باآفرین
کی آرش دوم و دگر کی پشین
شعری با کلمه آرش
به خان کی آرش همان نیز هست
ز هر سو بیآرای و بپساو دست
شعری با نام آرش
بزرگان که از تخم آرش بدند
دلیر و سبکسار و سرکش بدند
شعری درمورد اسم آرش
جوان بی هنر سخت ناخوش بود
اگر چند فرزند آرش بود
شعر در مورد اسم آرش
ندانی که آرش ورا بنده بود
بفرمان و رایش سرافکنده بود
شعر با اسم آرش
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
چو پیروزگر قارن شیرگیر
شعر با کلمه آرش
تاج گهر آرش کز یک گهر تاجش هفت اختر
گردون زاد انوار همه عالم
شعر با نام آرش
حیدر آتش سنان آمد به رزم
رستم آرش کمان آمد به رزم
شعر درمورد اسم آرش
هر خدنگی که غمزه اش بگشود
نسبتش دل بتیر آرش کرد
شعری در مورد اسم آرش
سعدیا گر به جان خطاب کند
ترک جان گوی و دل به دست آرش
شعری با اسم آرش
چو مر بنده ای را همی پروری
به هیبت بر آرش کز او برخوری
شعری با کلمه آرش
چه کنی در جهان بیم آرش
زانکه بی پرسش است بیمارش
شعری با نام آرش
دل من چون شنود گفتارش
سیلی من ز دور گفت آرش
شعری درمورد اسم آرش
ببخشا و از چاه حرمان بر آرش
به بازار محشر، مکن شرمسارش
شعر در مورد اسم آرش
گفت آن یک من کمانکش آمدم
گفت این در تیر آرش آمدم
شعر با اسم آرش
ولیکن همچو او مجهل مشوهان
تو تسلیم و رضا آرش بفرمان
شعر با کلمه آرش
شتابان تر به راه از تیر آرش
دو چشم از کین دل کرده چو آتش
شعر با نام آرش
ازان خوانند آرش را کمانگیر
که از ساری به مرو انداخت یک تیر
شعر درمورد اسم آرش
ترا زیبد نه آرش را سواری
که صد فرسنگ بگذشتی ز ساری
شعری در مورد اسم آرش
ز رخ بر هر دلی بارنده آتش
چنان کز نوک غمزه تیر آرش
شعری با اسم آرش
گیسو کمند رستم و ابرو حسام سام
مژگان خدنگ آرش و قد رمح قارنا
شعری با کلمه آرش
تیر را دانی که باید در کمان آرد کمین
قارن آرش کمان گودرز گرشاسب مجن
شعری با نام آرش
چو او به نیزه زند دست روح قارن و مویه
چو او به تیر بردشست جان آرش و شیون
شعری درمورد اسم آرش
بود آرش ترکمان چون او اگر مانند او
مرگ یکسو و نهان در پیش ترکان داشتی
شعر در مورد اسم آرش
یا فکند آرش کمانی تیری از آمل به مرو
کز طرف فرخنده جشنی تیرگان آراستند
شعر با اسم آرش
این حکایت گر نشد آنجا تمام
چارمین جلدست آرش در نظام
شعر با کلمه آرش
ور نداری بو در آرش در سخن
از حدیث نو بدان راز کهن
شعر با نام آرش
همچنین هر جزو عالم می شمر
اول و آخر در آرش در نظر
شعر درمورد اسم آرش
صبر و پرهیز این مرض را دان زیان
هرچه خواهد دل در آرش در میان
شعری در مورد اسم آرش
به روز سرد یکی پوستین بد اندر جو
به عور گفتم درجه به جو برون آرش
شعری با اسم آرش
نزدیک من آرش از ره دور
چندانکه نظر کنم در آن نور
شعری با کلمه آرش
سلاح سخن بست و ترکش گشاد
ز جعبه کمان تیر آرش گشاد
شعری با نام آرش
گر با تو خصم آرش بود هم جفت او آتش بود
صحنات کمتر خوش بود، با صحن حلوا داشته
شعری درمورد اسم آرش
چون لاله نمایند ز تیغ تو کفن سرخ
چون سبزه گر از خاک دمد آرش و نیرم
شعر با اسم آرش
چو او به نیزه زند دست روح قارن و مویه
چو او به تیر بردشست جان آرش و شیون
شعر با کلمه آرش
آرش فکار از تیر او گرشاسب از شمشیر او
در حیطه تسخیر او هفت و شش و چار آمده